الگوی همسر داری (3)
شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ
بنام خالق عشق

تحمل کمبودها و مشکلات زندگى
1-حضرت فاطمه زهراء علیها السلام روزى در خدمت پدر از مشکلات زندگى و کمبودهاى رفاهى سخن به میان آورد و عرض کرد:
اى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) من و پسر عمویم چیزى از وسایل رفاهى ندایم مگر پوست گوسفندى که شبها بر روى آن مى خوابیم و روزها بر روى آن شتر خود را علف مى دهیم .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند:
اى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) من و پسر عمویم چیزى از وسایل رفاهى ندایم مگر پوست گوسفندى که شبها بر روى آن مى خوابیم و روزها بر روى آن شتر خود را علف مى دهیم .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند:
دخترم صبر داشته باش، زیرا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى کرد در حالى که فروشى جز یک قطعه عباى قطوانى نداشتند.
2-روزى دیگر رسول گرامى بر دخترش فاطمه علیه السلام وارد شد و از نزدیک وضع زندگى آنان را مشاهده نمود، پس فرمود: فاطمه جان ! در چه حالى به سر مى بردى ؟
پاسخ داد: یا رسول الله ! حال و وضع ما همین است که مى نگرید. با عبایى زندگى مى کنیم که نصف آن فرش زیر ماست که بر روى آن مى نشینیم و نصفى دیگر، رو انداز ما که بر روى خود مى کشیم .
3-زمانى دیگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) پرسید: فاطمه جان ! چرا رنگ تو پریده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین دگرگون شده است ؟ فاطمه علیها السلام عرض کرد: پدرجان ! سه روز است که غذا نخورده ایم ، حسن و حسین علیه السلام از شدت گرسنگى بى تاب شده اند، هم اکنون مانند جوجه هاى پراکنده از شدت گرسنگى به خواب رفته اند.
4-روزى فرزندان فاطمه علیها السلام جد بزرگوارشان را جلوى درب منزل دیدند، به سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتافتند و بر روى دوش رسول خدا جاى گرفتند و گفتند: یا رسول الله ! گرسنه ایم ، به مادرمان بگو قرص نانى به ما بدهد تا رفع گرسنگى نمائیم . پیامبر داخل منزل آمد و خطاب به فاطمه علیها السلام فرمود: دخترم به دو فرزندم طعام بده ، پاسخ شنید: پدرجان ! در خانه ما چیزى به جز برکت وجود رسول خدا وجود ندارد. 18
چادر نورانى حضرت فاطمه علیها السلام
ابن شهر آشوب و قطب راوندى روایت کرده اند که :
روزى حضرت على علیه السلام که به پول احتیاج پیدا کرد بود، به ناچار چادر حضرت فاطمه علیها السلام را که از جنس پشم بود نزد مردى یهودى به نام زید رهن گذاشت و قدرى جو قرض گرفت . آن مرد یهودى چادر را به خانه برد و در حجره گذاشت . به هنگام شب ، زن مرد یهودى وقتى که وارد حجره شد نورى از آن چادر مشاهده کرد که تمام حجره ر روشن کره بود. زن وقتى که آن حالت عجیب را دید نزد شوهرش رفت و آنچه دیده بود نقل کرد. شوهرش از شنیدن آن حالت تعجب کرد. (چون فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه علیها السلام در خانه اوست ) پس به سرعت داخل حجره شد و متوجه شد که نور از چادر حضرت فاطمه علیها السلام آن بانوى عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده است . یهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیادتر شد. پس آن دو به خانه خویشان و دوستان خود رفتند و هشتاد نفر از آنها را به خانه آوردند که همگى آنها از برکت شعاع (نور) چادر فاطمه علیها السلام به نور اسلام منور گردیدند. 19
امام چون کعبه است
محمود بن لبید گوید: پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) حضرت فاطمه علیها السلام بر سر مزار شهیدان مى رفت و آنجا مى گریست . در یکى از روزها حضرت را در آنجا دیده ، جلوه ، جلو رفته ، سلام کردم و گفتم : اى بانوى زنان جهان ! سؤ الى دارم که در سینه ام پنهان کردم و مرا مى آزارد. فرمود: بپرس . عرض کردم : چرا على علیه السلام نسبت به حق خود ساکت مانده و از آن دست برداشته است ؟
فرمود: اى ابا عمر ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: امام چون کعبه است که به سوى او مى روند و او به سوى مردم نمى رود. سپس حضرت ادامه داد: به خدا سوگند، اگر مى گذاشتند که حق بر محور خود بچرخد و آن را براى اهلش باقى مى گذاشتند و از خاندان پیامبر خدا پیروى مى کردند، هیچ گاه دو نفر درباره خدا یا یکدیگر مخالفت نمى کردند و آیندگان از گذشتگان آن را به ارث مى بردند و گذشتگان براى آیندگان خود مى گذاشتند تا اینکه قائم ما که نهمین فرزند حسین علیه السلام است ، به پاخیزد. اما اینان آن کسى را که خداوند مؤ خر دانسته ، مقدم داشته و آن کسى را که خداوند پیشوا قرار داده ، کنار زدند. آنها همین که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله ) را در قبر نهاند و جسم شریفش را به خاک سپردند، هوى و هوس را برکزیده و به آراء و افکار خود عمل کردند. نفرین بر آنان باد ! 20
روزى حضرت على علیه السلام که به پول احتیاج پیدا کرد بود، به ناچار چادر حضرت فاطمه علیها السلام را که از جنس پشم بود نزد مردى یهودى به نام زید رهن گذاشت و قدرى جو قرض گرفت . آن مرد یهودى چادر را به خانه برد و در حجره گذاشت . به هنگام شب ، زن مرد یهودى وقتى که وارد حجره شد نورى از آن چادر مشاهده کرد که تمام حجره ر روشن کره بود. زن وقتى که آن حالت عجیب را دید نزد شوهرش رفت و آنچه دیده بود نقل کرد. شوهرش از شنیدن آن حالت تعجب کرد. (چون فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه علیها السلام در خانه اوست ) پس به سرعت داخل حجره شد و متوجه شد که نور از چادر حضرت فاطمه علیها السلام آن بانوى عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده است . یهودى از مشاهده این حالت تعجبش زیادتر شد. پس آن دو به خانه خویشان و دوستان خود رفتند و هشتاد نفر از آنها را به خانه آوردند که همگى آنها از برکت شعاع (نور) چادر فاطمه علیها السلام به نور اسلام منور گردیدند. 19
امام چون کعبه است
محمود بن لبید گوید: پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) حضرت فاطمه علیها السلام بر سر مزار شهیدان مى رفت و آنجا مى گریست . در یکى از روزها حضرت را در آنجا دیده ، جلوه ، جلو رفته ، سلام کردم و گفتم : اى بانوى زنان جهان ! سؤ الى دارم که در سینه ام پنهان کردم و مرا مى آزارد. فرمود: بپرس . عرض کردم : چرا على علیه السلام نسبت به حق خود ساکت مانده و از آن دست برداشته است ؟
فرمود: اى ابا عمر ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: امام چون کعبه است که به سوى او مى روند و او به سوى مردم نمى رود. سپس حضرت ادامه داد: به خدا سوگند، اگر مى گذاشتند که حق بر محور خود بچرخد و آن را براى اهلش باقى مى گذاشتند و از خاندان پیامبر خدا پیروى مى کردند، هیچ گاه دو نفر درباره خدا یا یکدیگر مخالفت نمى کردند و آیندگان از گذشتگان آن را به ارث مى بردند و گذشتگان براى آیندگان خود مى گذاشتند تا اینکه قائم ما که نهمین فرزند حسین علیه السلام است ، به پاخیزد. اما اینان آن کسى را که خداوند مؤ خر دانسته ، مقدم داشته و آن کسى را که خداوند پیشوا قرار داده ، کنار زدند. آنها همین که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله ) را در قبر نهاند و جسم شریفش را به خاک سپردند، هوى و هوس را برکزیده و به آراء و افکار خود عمل کردند. نفرین بر آنان باد ! 20
تقسیم کارهاى خانه باکنیز
امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى فرماید:
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) در یکى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسیرانى نصیبش شد. آنها را تقسیم فرمود و دو زن را که یکى جوان و دیگرى به سن کمال رسیده بود براى خود نگه داشت . به دنبال حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و دست یکى از آن دو را گرفته در دست فاطمه علیها السلام گذاشت و فرمود: اى فاطمه علیها السلام ! این از آن تو باشد، او را کتک نزن ، زیرا من دیدم که نماز مى خواند و جبرائیل مرا از اینکه نمازگزاران را کتک بزنم نهى کرد. فاطمه علیها السلام وقتى دید که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مرتب سفارش او را مى کند، رو به حضرت کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کارهاى خانه یک روز بر عهده من و یک روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) با شنیدن سخنان فاطمه علیها السلام اشک از دیدگاه مبارکش سرازیر شد. 21 و فرمود: الله اعلم حیث یجعل رسالته 22
رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) در یکى از جنگها و غزوه هاى ساحلى ، اسیرانى نصیبش شد. آنها را تقسیم فرمود و دو زن را که یکى جوان و دیگرى به سن کمال رسیده بود براى خود نگه داشت . به دنبال حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و دست یکى از آن دو را گرفته در دست فاطمه علیها السلام گذاشت و فرمود: اى فاطمه علیها السلام ! این از آن تو باشد، او را کتک نزن ، زیرا من دیدم که نماز مى خواند و جبرائیل مرا از اینکه نمازگزاران را کتک بزنم نهى کرد. فاطمه علیها السلام وقتى دید که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مرتب سفارش او را مى کند، رو به حضرت کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کارهاى خانه یک روز بر عهده من و یک روز بر عهده او باشد. رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) با شنیدن سخنان فاطمه علیها السلام اشک از دیدگاه مبارکش سرازیر شد. 21 و فرمود: الله اعلم حیث یجعل رسالته 22
فرشتگان خدمتکار حضرت فاطمه علیها السلام
مرحوم راوندى در کتاب خرائج از سلمان فارسى روایت مى کند که گفت :
فاطمه علیها السلام را دیم که نشسته بود و پیش روى او آسیابى بود که جو را با آن دستاس مى کرد و بر دسته دستاس خون تازه دیدم که در اثر سائیده شدن و زخم دست فاطمه علیها السلام بود و فرزندش حسین علیه السلام را دیدم که در گوشه اى دیگر گریه مى کرد.
دلم به حال زهرا علیها السلام سوخت . به او عرض کردم : اى دختر پیغمبر ! این فضه است ، چرا کارخانه را به او واگذار نمى کنى ؟ در جواب من فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به من سفارش کرده که کارهاى خانه را با او به نوبت انجام دهم . امروز نوبت من و فردا نوبت اوست .
سلمان گفت : من عرض کردم ، پس اجازه دهید من به شما کمک کنم ، یا جو را دستاس کنم یا حسین علیه السلام را آرام نمایم . زهرا علیها السلام فرمود: من بهتر مى توانم حسین را آرام کنم . پس تو جو را دستاس کن . من مشغول دستاس کردن جو شدم و در این حال صداى مؤ ذن برخاست و وقت نماز شد، من برخاستم و به نماز رفتم . چون نماز تمام شد ماجرا را به على علیه السلام گفتم ، على علیه السلام گریان شده ، به خانه رفت ، اما طولى نکشید که تبسم کنان بازگشت . رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ما چرا را از او پرسید و او در جواب گفت : به خانه رفتم ، زهرا علیها السلام را دیدم که به پشت خوابیده و حسین روى سینه اش به خواب رفته و دستاس نیز خود به خود مى چرخید ! پیغمبر (صلى الله علیه وآله) تبسم کرد و فرمود: اى على ! مگر نمى دانى که خدا متعال فرشتگانى دارد و آنها در زمین گردش مى کنند تا خدمتکارى محمد و آل محمد را بکنند. 23
فاطمه علیها السلام را دیم که نشسته بود و پیش روى او آسیابى بود که جو را با آن دستاس مى کرد و بر دسته دستاس خون تازه دیدم که در اثر سائیده شدن و زخم دست فاطمه علیها السلام بود و فرزندش حسین علیه السلام را دیدم که در گوشه اى دیگر گریه مى کرد.
دلم به حال زهرا علیها السلام سوخت . به او عرض کردم : اى دختر پیغمبر ! این فضه است ، چرا کارخانه را به او واگذار نمى کنى ؟ در جواب من فرمود: رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) به من سفارش کرده که کارهاى خانه را با او به نوبت انجام دهم . امروز نوبت من و فردا نوبت اوست .
سلمان گفت : من عرض کردم ، پس اجازه دهید من به شما کمک کنم ، یا جو را دستاس کنم یا حسین علیه السلام را آرام نمایم . زهرا علیها السلام فرمود: من بهتر مى توانم حسین را آرام کنم . پس تو جو را دستاس کن . من مشغول دستاس کردن جو شدم و در این حال صداى مؤ ذن برخاست و وقت نماز شد، من برخاستم و به نماز رفتم . چون نماز تمام شد ماجرا را به على علیه السلام گفتم ، على علیه السلام گریان شده ، به خانه رفت ، اما طولى نکشید که تبسم کنان بازگشت . رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) ما چرا را از او پرسید و او در جواب گفت : به خانه رفتم ، زهرا علیها السلام را دیدم که به پشت خوابیده و حسین روى سینه اش به خواب رفته و دستاس نیز خود به خود مى چرخید ! پیغمبر (صلى الله علیه وآله) تبسم کرد و فرمود: اى على ! مگر نمى دانى که خدا متعال فرشتگانى دارد و آنها در زمین گردش مى کنند تا خدمتکارى محمد و آل محمد را بکنند. 23
حضرت فاطمه علیها السلام یکى از دوررکن امام على علیه السلام
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به حضرت على فرمود:
سلام بر تو اى پدر دو ریحانه ! به زودى دو رکن تو از بین مى روند و خداوند خود کمبود مرا براى تو جبران مى نماید. بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) على علیه السلام فرمودند: این یکى از دور کن بود. بعد از آنکه فاطمه علیها السلام از دنیا رفت ، فرمودند: این رکن دیگر بود. 24
سلام بر تو اى پدر دو ریحانه ! به زودى دو رکن تو از بین مى روند و خداوند خود کمبود مرا براى تو جبران مى نماید. بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) على علیه السلام فرمودند: این یکى از دور کن بود. بعد از آنکه فاطمه علیها السلام از دنیا رفت ، فرمودند: این رکن دیگر بود. 24
مفاخره بین حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت على علیه السلام
از
ابن عباس روایت شده که : رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) بر على و فاطمه
علیها السلام وارد شدند، در حالى که آن دو بزرگوار مى خندیدند. وقتى که چشم
آنان به پیامبر (صلى الله علیه وآله) افتاد ساکت شدند، پیامبر اکرم (صلی
الله علیه واله) به آنان فرمودند: شما را چه شده ، مى خندیدید اما با دیدن
ساکت شدید؟ فاطمه علیها السلام زودتر جواب داد: پدر جان ! على مى گوید:
پیامبر مرا بیش از تو دوست مى دارد و من مى گویم : پیامبر مرا بیشتر از تو
دوست دارد. رسول خدا تبسم نمود و فرمودند: دخترم ! تو شیرینى فرزندى براى
من دارى (یعنى نسل من از تو است ) اما على براى من عزیزتر از تو است . 25
مفاخره اى دیگر
ابن
شاذان قمى روایت مى کند که یک روز على علیه السلام با همسر گرامیش حضرت
فاطمه علیها السلام در بین خرما خوردن به مفاخره پرداختند.
على علیه السلام فرمود: اى فاطمه ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مرا از تو بیشتر دوست مى دارد. حضرت زهرا علیها السلام گفت : واعجبا ! من دختر اویم ، من نور دیده پیغمبرم ، من یگانه دختر باقى مانده او هستم .
على علیه السلام فرمود: اگر سخن مرا باور نمى کنى بیا با هم خدمت پیغمبر (صلى الله علیه وآله) برویم .
على و فاطمه علیها السلام با هم خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسیدند. فاطمه علیها السلام پیشدستى کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) کدامیک از ما دو نفر نزد شما محبوبتریم ، من یا على ؟
رسول خدا فرمود:
انت احب و على اعزمنک تو به من محبوبترى ، و على از تو براى من عزیزتر است ..
على علیه السلام فرمود: نگفتم که پیغمبر مرا بیشتر از تو دوست دارد. من کسى هستم که در خانه خدا متولد شدم .
فاطمه : من دختر خدیجه کبرى هستم .
على : من کسى هستم که بلندى پرچم اسلام به دست من بوده .
فاطمه : من دختر کسى هستم که تا مقام دنى فتدلى رفت و به مقام قرب قاب قوسین او ادنى رسید.
على : من کسى هستم که جبرئیل خدمت من کرده .
فاطمه : من کسى هستم که خطبه ام را در آسمان راحیل خوانده است و خدمتگزارانم فرشتگان مى باشند.
على : من کسى هستم که مولدم خانه خداست .
فاطمه : من کسى هستم که عقدم در آسمانها بسته شده .
على : من صالحترین بندگان خدا هستم .
فاطمه : من دختر خاتم النبیین هستم .
على : من آنم که نامم على از نام خداى على مشتق شده .
فاطمه : من آنم که نامم فاطمه از فاطر مشتق گشته است .
على : من سرچشمه علوم و معارف دینم .
فاطمه : من محور گردش چرخ نجات راغبین هستم .
على : من آنم که به نام من آدم توبه کرد.
فاطمه : من آنم که توبه او به واسطه من قبول شد.
على : من تقسیم کننده بهشت و دوزخم .
فاطمه : من دختر محمد مختارم .
على : من بهترین رهروان جهانم .
فاطمه : من بهترین زنانم ...
آنگاه فاطمه علیها السلام به پدر عرض کرد: یا رسول الله ! مرا حمایت نمى کنى ، بر پسر عمت مرا تنها مى گذارى ؟
على فرمود: یا فاطمه من از محمد به منزله نفس او هستم . فاطمه گفت : من گوشت و پوست و خون او هستم ...
در این موقع رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: فاطمة قومى ؛ دخترجان برخیز سر پسر عمت را ببوس که جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل با چهار هزار ملک ، براى حمایت پسر عمت آمده اند.
فاطمه علیها السلام بر خواست سر شوهرش را بوسید و گفت :
یا ابا الحسن بحق رسول الله معذرة الى الله عزو جل و الیک ولى ابن عمک اى ابا الحسن ! به حق رسول خدا از خداوند عزوجل و از تو و پسر عمویت پوزش مى طلبم .
و امیرالمؤ منین نیز دست فاطمه علیها السلام را بوسید. 26
على علیه السلام فرمود: اى فاطمه ! رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مرا از تو بیشتر دوست مى دارد. حضرت زهرا علیها السلام گفت : واعجبا ! من دختر اویم ، من نور دیده پیغمبرم ، من یگانه دختر باقى مانده او هستم .
على علیه السلام فرمود: اگر سخن مرا باور نمى کنى بیا با هم خدمت پیغمبر (صلى الله علیه وآله) برویم .
على و فاطمه علیها السلام با هم خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسیدند. فاطمه علیها السلام پیشدستى کرده و گفت : اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) کدامیک از ما دو نفر نزد شما محبوبتریم ، من یا على ؟
رسول خدا فرمود:
انت احب و على اعزمنک تو به من محبوبترى ، و على از تو براى من عزیزتر است ..
على علیه السلام فرمود: نگفتم که پیغمبر مرا بیشتر از تو دوست دارد. من کسى هستم که در خانه خدا متولد شدم .
فاطمه : من دختر خدیجه کبرى هستم .
على : من کسى هستم که بلندى پرچم اسلام به دست من بوده .
فاطمه : من دختر کسى هستم که تا مقام دنى فتدلى رفت و به مقام قرب قاب قوسین او ادنى رسید.
على : من کسى هستم که جبرئیل خدمت من کرده .
فاطمه : من کسى هستم که خطبه ام را در آسمان راحیل خوانده است و خدمتگزارانم فرشتگان مى باشند.
على : من کسى هستم که مولدم خانه خداست .
فاطمه : من کسى هستم که عقدم در آسمانها بسته شده .
على : من صالحترین بندگان خدا هستم .
فاطمه : من دختر خاتم النبیین هستم .
على : من آنم که نامم على از نام خداى على مشتق شده .
فاطمه : من آنم که نامم فاطمه از فاطر مشتق گشته است .
على : من سرچشمه علوم و معارف دینم .
فاطمه : من محور گردش چرخ نجات راغبین هستم .
على : من آنم که به نام من آدم توبه کرد.
فاطمه : من آنم که توبه او به واسطه من قبول شد.
على : من تقسیم کننده بهشت و دوزخم .
فاطمه : من دختر محمد مختارم .
على : من بهترین رهروان جهانم .
فاطمه : من بهترین زنانم ...
آنگاه فاطمه علیها السلام به پدر عرض کرد: یا رسول الله ! مرا حمایت نمى کنى ، بر پسر عمت مرا تنها مى گذارى ؟
على فرمود: یا فاطمه من از محمد به منزله نفس او هستم . فاطمه گفت : من گوشت و پوست و خون او هستم ...
در این موقع رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) فرمود: فاطمة قومى ؛ دخترجان برخیز سر پسر عمت را ببوس که جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل با چهار هزار ملک ، براى حمایت پسر عمت آمده اند.
فاطمه علیها السلام بر خواست سر شوهرش را بوسید و گفت :
یا ابا الحسن بحق رسول الله معذرة الى الله عزو جل و الیک ولى ابن عمک اى ابا الحسن ! به حق رسول خدا از خداوند عزوجل و از تو و پسر عمویت پوزش مى طلبم .
و امیرالمؤ منین نیز دست فاطمه علیها السلام را بوسید. 26
پی نوشتها:
18- فرهنگ فاطمیه ، ص 111 - 112
19- مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 387 / الخرائج راوندى ج 2 ص 537 / منتهى
20- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 406 / به نقل از: عوالم المعارف ، ج 11، ص 228
21- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر (صلى الله علیه وآله )، ص 271
22- انعام / 124. خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد.
23- بحارالانوار: ج 43، ص 28 / ریاحین الشریعه : ص 127 - 126
24- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر: ص 78 / به نقل از ذخائر العقبى : ص 56
25- فرهنگ فاطمیه ، ص 191
26- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 411 / به نقل از فضائل ، ابن شاذان : ص 83- 80
19- مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 387 / الخرائج راوندى ج 2 ص 537 / منتهى
20- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 406 / به نقل از: عوالم المعارف ، ج 11، ص 228
21- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر (صلى الله علیه وآله )، ص 271
22- انعام / 124. خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد.
23- بحارالانوار: ج 43، ص 28 / ریاحین الشریعه : ص 127 - 126
24- فاطمه زهرا شادمانى دل پیامبر: ص 78 / به نقل از ذخائر العقبى : ص 56
25- فرهنگ فاطمیه ، ص 191
26- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 411 / به نقل از فضائل ، ابن شاذان : ص 83- 80
نویسنده: حلیمه صفری
۹۲/۰۵/۰۵